۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه

بوی مادرم

مادرم عمرو جوانی دادو اکنون پیر شد
سوخت شمع و نیست نورو از رمق دیگر اثر
طرد کردند آن عزیزانی که بودند از وجود
مدّعی راهی نشانم داد در پیرانه سر
خانه های سالمندان بود راهِ حلِّ او
وای بر احوال من ٬احوالِ ابناءِ بشر
مادرت را گر تو بسپاری به آن صحن وسرا
میشوی راحت ٬مزاحم هست او وقتِ سفر
طاقتم از راهنمایی های او شد طاق ٬ تا
برخروشیدم به او گفتم ٬کَرَم ٬ از گوش کَر
با رذالت او دفاع میکرد از امیالِ خود
گفت معنایی ندارد این زمان مادر ٬ پدر
زندگی درعصرِصنعت٬عصرِثروت سخت هست
گفتمت راهی که باشد بهترین و بی خطر
صبر کردم تا سخنرانی به انجامش رسید
گفتمش خوشبخت انسانهای دوران حَجَر
گر چه در ظاهر نیاید بوی خوش اکنون زِ او
هست از هر بوی عودو مُشک و عنبر خوبتر
ننگ دارد گل چو تو خاری ببیند در کنار
طالب است او بر دعای مادرش وقت خطر.

احمدیزدانی۹۳/۶/۵
فیروزکوه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر