Ask.com
حسد
قطره ای چونکه آب دریا دید
سرد شد از حسد ،به خود لرزید
گفت دریا ببین مرا ،اینجا
راحتم ،غرقِ نعمتِ دنیا
چه بزرگم ، چقدر پهناور
لشکری دارم از سرو همسر
بتو من ضربه می زنم چون سیل
تا کنی رو بجانبِ من ، میل
من چنینم ، چنان کنم آخر
در نهایت کنی مرا باور
دیگران دیده اند کارش را
مسخره کرده روزگارش را
خنده رو ،شادمان ،قوی ،دریا
گفت ای قطره دل بده با ما
رو بسویم بکن بیا با من
همرهی کن ،شَویم ما، یک تن
با من از خود بگو و بازی کن
با جهان خود عشقبازی کن
با حسد کارها شود مشکل
میشود تیره جان وَ منزلِ دل
قطره نشنید پندِ دریا را
راهِ خود رفت و شد بخار آنجا
ناپدیدو زِ دورِ هستی رفت
از سرش بادو شورِ مستی رفت
قطره هایِ یکی شده ، دریا
شده راحت زِ دستِ او آنجا
حال ای آدم حسود ، اینجا
به تو دارم پیام من ، دریا
با حسد کارها شود مشکل
مشکلات است در سیاهیِ دل
گر وجودی وَ زنده ای در خود
کن نمایان وجود و سیرتِ خود
ورنه رنجِ حسد کند نابود
همۀ هستیِ تو ، بودو نبود
پاک کن روح و جانِ خود از کین
تا بَری سود از زمان و زمین.
احمدیزدانی
Ahmad yazdany
حسد
با شهرام درویشِ عزیز ،روزی تعطیل در زادگاهمان فیروزکوه |
روزی تعطیل با شهرام درویشِ عزیز، http://www.deemeh.blogfa.com در فیروزکوه |
قطره ای چونکه آب دریا دید
سرد شد از حسد ،به خود لرزید
گفت دریا ببین مرا ،اینجا
راحتم ،غرقِ نعمتِ دنیا
چه بزرگم ، چقدر پهناور
لشکری دارم از سرو همسر
بتو من ضربه می زنم چون سیل
تا کنی رو بجانبِ من ، میل
من چنینم ، چنان کنم آخر
در نهایت کنی مرا باور
دیگران دیده اند کارش را
مسخره کرده روزگارش را
خنده رو ،شادمان ،قوی ،دریا
گفت ای قطره دل بده با ما
رو بسویم بکن بیا با من
همرهی کن ،شَویم ما، یک تن
با من از خود بگو و بازی کن
با جهان خود عشقبازی کن
با حسد کارها شود مشکل
میشود تیره جان وَ منزلِ دل
قطره نشنید پندِ دریا را
راهِ خود رفت و شد بخار آنجا
ناپدیدو زِ دورِ هستی رفت
از سرش بادو شورِ مستی رفت
قطره هایِ یکی شده ، دریا
شده راحت زِ دستِ او آنجا
حال ای آدم حسود ، اینجا
به تو دارم پیام من ، دریا
با حسد کارها شود مشکل
مشکلات است در سیاهیِ دل
گر وجودی وَ زنده ای در خود
کن نمایان وجود و سیرتِ خود
ورنه رنجِ حسد کند نابود
همۀ هستیِ تو ، بودو نبود
پاک کن روح و جانِ خود از کین
تا بَری سود از زمان و زمین.
احمدیزدانی
Ahmad yazdany
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر