۱۳۹۳ تیر ۱۱, چهارشنبه

تو نام نامیِ فیروزکوه و تاجِ سری ، به میزبانی فرزندِ عشق ،مفتخری

شهرِ من بود شهرِ فرصت ها

با مدیریّتی ضعیف ،آقا

چون گوهر بود در خرابه و چشم

بود گریان و شهر نازیبا

انتخابات شد ، زِ لطف خدا

کرد با رای ، ملّتی غوغا

یک گروه ، از تمام  قوم و تبار

مطّلع ،با اراده و دانا

برگزیده شدند یکباره

آمدندو نشسته در آنجا

اندک اندک بهار پیدا شد

بارور شد نتیجه از آنها

رنگ و بوئی گرفت باغ و کنار

پارک ها ،بوستان ، خیابان ها

شهر بالنده شد و آبادان

داد میوه ، درخت دانش ها

رفتم امروز ،دید چشمانم

هم تحوّل و هم تلاشِ بجا

دورۀ حرف شد تمام، از نو

کار شد اصل و ارزشِ والا

شهرداری قوی و کار آمد

با گروهی مهندسِ دانا

چند مشکل یقین که آنجا هست

میکنم گل نثارشان ،هرجا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر