وبلاگ بالنگاه از سلسله وبلاگهای محل انتشار اشعار احمد یزدانی است و بالنگاه نام محله ای در گیلان شهرستان رودسر رحیم آباد میباشد که از محله های بسیار با صفا و زیبای گیلان بزرگ است که در دهانه ی اشکورات گیلان قرار داشته و ضمن داشتن آب و هوای بسیا عالی از مردمی مهربان و مهماننواز نیز بهره میبرد.
۱۳۹۳ مهر ۴, جمعه
دست و دل و دیده ،......
گــر مردِ رهی ،دل به سفر باید داشت
خود را نگه از هرچه خطر باید داشت
در خانۀ دشمنت شــــدی چون محرم!
دست و دل و دیده ،الحذر باید داشت.
(کوتوال)
http://www.deemeh.blogfa.com
http://firouzkooh.blogsky.com/
http://kootevallekhandan.blogspot.com/
kootevall.blogspot.com
http://www.deemeh.blogfa.com
http://firouzkooh.blogsky.com/
http://kootevallekhandan.blogspot.com/
kootevall.blogspot.com
۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه
مپرس
مپرس
از صــــدای سخـــن عشـــق ندیدم خـــوشتــــر (استقبال از مصرع حضرت حافظ)
دلِ عاشق ،شــده شیدایِ کسانی که مپــــرس
گفتگــــو کـــــردم و گفتــــم سخنــــانی از دل
پر کشیدم به کمینــــگاه کســـانی که مپــــرس
این حوادث ، که میان مـــــن و او میــــــگذرد
گفتمـــانیست میـــان دو جهـــانی که مپـــرس
مــــن و اوضــــاع زمــانه به فــرازو به فــــرود
او چـو آرامش مهتـــاب و چنــانی که مپــــرس
زلـــــزله بودم و از پای نشستـــــم اکنـــــون
شده ام مانده به جـــا ساختمـــانی که مپـــرس
شــب و حیـرانی و امـــواج وتلاطــــم بگذشت
مانده اکنــون پس از آن نام و نشانی که مپرس
از سفــــــر گفت و زِ غــــربت و همه فاصله ها
گفتــــم از حســـــرت دیدار و غمانی که مپرس
تــــا نیــــایــــد و نبینـــــــم ،نبــــــود آرامـــــش
می شــــوم با رخ او همـــچو جوانی که مپرس
خـــواب بـــودم و بـــه رویـا به حضـــــورم آمـــــد
دیدمش دست زنان ،خنـــده کنـــانی که مپرس
آمــــدو حــــرف زدو دختـــر رز خنـــــدان شــــد
روحم آزاد شد از بنــــــد گــــرانی که مپــــرس
کوتوال
برچسبها: کمینگاه, حوادث, مهتاب, زلزله, دختر رز
۱۳۹۳ شهریور ۲۶, چهارشنبه
طلوع صبر
در غروب آفتاب و در طلوعِ ماهِ کامل
بار را بست عاشقِ دلخسته،شد راهیِ منزل
در خیالش بود روشن منزلش از نورِ عشقش
خانه خالی بود، سرد و فکرِ او اوهامِ باطل
زیرِ لب نالید از یارَش ، خدایا هجر تا کِی
پاسخ آمد ، صبر باید کرد بر هر کارِ مشکل
مادرِ پیرِ فلک با صبر می زاید عجایب
تا نسوزد گل به آتشدان،گلابی نیست حاصل
باغبان میسوزد از سرما و گرما تا ببیند
بوستان برگل نشست و شاخه شد بر میوه نائل
احمدیزدانی
(پ ن ،از طمعِ سگِ گلّه به رمه، داغدارم)
اشتراک در:
پستها (Atom)